گفتی که بیا و از وفایت بگذر * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * شبی گفتی نداری دوست من را * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * می توان در قلب های بی فروغ * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * رویای من همیشه به یاد تو سبز بود * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نمی دانم چرا رفتی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چه می شد گر دل آشفته من * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو را آن قدر در دل می سرایم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * و حالا انتهای کوچه شعر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا، تا کی ، برای چه
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد
گفتی که بیا و از وفایت بگذر * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * شبی گفتی نداری دوست من را * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * می توان در قلب های بی فروغ * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * رویای من همیشه به یاد تو سبز بود * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نمی دانم چرا رفتی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چه می شد گر دل آشفته من * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تو را آن قدر در دل می سرایم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * و حالا انتهای کوچه شعر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا، تا کی ، برای چه
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد