loading...
فروشگاه اینترنتی 5040
فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 308 دوشنبه 30 آذر 1394 نظرات (0)


شب یلداست شب از تو به دلگیری هاست
شب  دیوانگــی  اغلب  زنجیـــــریهاست


 

شب درداست شب خاطــره بارانیهاست
شب تا نیمه شب شعر وغزلخوانیهاست

 

شب یلداست شب با غم تو سر کردن
شب تقدیـــر خود اینگونــــه مقدر کردن

 

کاش یک شب برسد یک شب یلدا باهم
بنشینیم  زمــان  را  بــــه تماشـــا با هم

 

بنشینیم  و ز  هـــم دفـــع  ملالی  بکنیم
این هم از عمر شبی باشد وحالی بکنیم

 

شب یلدا شده خود را برسانی بد نیست
امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست

 

سیب سرخی و اناری و شرابی بزنیم
پشت پا تا سحرالدهر به خوابی بزنیم

 

موی تو باشد و شب را به درازا بکشد
وای اگر کار من و عشق به یلدا بکشد

 

چـــه شود اوج پریشانی مان جا بخوریم
بین یک عالم ِ شب صاف به یلدا بخوریم

 

می شود خوبترین قسمت دنیا با تو
گر که توفیق شود یک شب یلدا باتو

 

با تو ای خوبترین خاطره ی رویایی
ای که عمر تو الهی بشود یلدایی

 

میشوی از همه ی شهر تماشایی تر
گر شود عشق تو از عمر تو یلدایی تر

 

حیف شد نیستی امشب شب خاموشیها
کــــوه غم آمده پیشم بــــه هم آغــوشیها

 

نیستی شمع شب تار مرا فوت کنی
بدرخشی همه را واله ومبهوت کنی

 

بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟
تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟
فرامرز عرب عامری

 

اشعار زیبای شب یلدا, شعر شب یلدا

اشعار عاشقانه یلدا

 

یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست
میلاد هر ترانـــه زیبـای مشرقی ست

 

آهسته می رسند به مقصد ستاره ها
مهتـــاب گاهواره رویای مشرقی ست

 

سرما حـــریف قصــــه  مــــادربــــزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست

 

(از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است)
حافظ دوای روح و مسیــحای مشرقـــی ست

 

سیب و انار و پسته،شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی ست

 

حالا کــــه دوستان همـــــه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی ست

 

یلدا شب یکـــی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست
نغمه مستشار نظامی

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 293 دوشنبه 30 آذر 1394 نظرات (0)

شعر شب یلدا

 شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره        بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره


شب شادی وشـــور و مهربانی است        زمـــــــان همدلی و همزبانی است


در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد        محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد


به هرجا محفلی گرم و صمیمی است      که مهمانی درآن رسمی قدیمی است


به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل         شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل


ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه         شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!


همــــــــــه با انتظاری عاشقــــــــــانه         نظـــــــر دارند ســـــــــوی هندوانه!


نشسته با تفاخـــــــــر  تــوی سینی          کنارش چاقـــــــــــویی را هم ببینی


چو گــــــــردد قــاچ قــــاچ آن هندوانه          شود آب از لب و لوچـــــــــــه روانه!


بســــــاط خنده و شادی فراهـــــــــم         اس ام اس می رسد پشت سر هم


جوانان آن طرف تـــر  جـــــــوک بگویند         دل از گرد و غبــــــار غـــــم بشویند


کسی را گـــر صدایی نیم دانگ است         در این محفل پی تولید بانگ است!!


زند بــــــــا “ای دل ای دل”  زیـــــر آواز         ز بعد آن  “هاهاها”یی کند ســـــاز!


ببندد چشــــــــم و جنباند ســـرش را         بخواند شعـــــــــــــرهای از برش را!


چنین با شور و نغمه – شعر و دستان        خرامان می رســــــد از ره زمستان


شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز        نمانده هیچ؛ جز  هشتاد و نه روز !


کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران        که در راه است فصــــــــل نوبهاران….

 

شب چله ، شعر شب چله


فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 443 پنجشنبه 25 تیر 1394 نظرات (0)


اشعار تبریک عید فطر, شعر زیبای وداع با ماه رمضان

وداع با رمضان, اشعار وداع با ماه رمضان

 

رفتی ای ماه خدا ماه جلی
ماه مهمانی حق ماه علی


مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور


مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه


با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا


همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی


همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه


می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس


اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام


می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما


اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد


بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام


تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
محمد مبشری

 

وداع با رمضان, اشعار وداع با ماه رمضان

شعر زیبای وداع با ماه رمضان

 

دارد بساط ماه خدا جمع می شود
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود
دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد
زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید
اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو
ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما
دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا
لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من
دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش
با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است
در صحن ارک اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا
در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

 

 شعر زیبای وداع با ماه رمضان, اس ام اس وداع با ماه رمضان

شعر زیبای وداع با ماه رمضان

 

به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد.
مقابل جگر من که آه کم آورد.


به پيش هيچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل اين بارگاه کم آورد.


تمام شد رمضان, تازه ما شروع شديم
به شب نشينى عشاق ماه کم آورد


به بارگاه کريمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد.


شدم شبيه به "جون"غروب عاشورا

کنار نور تو رنگ سياه کم آورد


اگر نگاه کنى کم مياورم حتما

زهير در قبل يک نگاه کم آورد.


براى کوه گناهى به کاه راضى شد

بدا بحال هر آنکس که کاه كم آورد


خدا زياد کند بين توبه ها کم را

زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد.


زمان توبه من هم نريخت گريه من

همينکه رفت دم قتلگاه, کم آورد.


خودت بيا و بگو ياعلى بلندم کن

دوباره بنده تو بين راه کم آورد
استاد علی اکبر لطیفیان

 

وداع با ماه مبارک رمضان, اشعار تبریک عید سعید فطر

اشعار وداع با ماه رمضان

 

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

 

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت

 

شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

 

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

 

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

 

بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت

 

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 317 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)


اشعار ویژه شب 21 ماه رمضان, اشعار شهادت حضرت علی

اشعار شهادت امام علی(ع)

 

جونم فداته،نجف بهشت قلب این سینه زناته
یا علی مولا،دل شکسته ام اسیر و مبتلاته

 

علی علی جان،نوای آسمونی ِ خوبای عالَم
شبای قدره،با داغ تو برای ما مثل محرّم

 

یه شبی هم ایشالا ما،با غم و سوز دیرینه
توی ایوون طلای تو،میزنیم بر سر و سینه

 

علی مولا علی مولا علی مولا علی مولا...
امام دلها،پیرو ِ تو باید که باشه اهل تقوی

با ذکرت آقا،میفته تو دلای ما شور تولّا
از کرم تو،مِسِ وجود ِ ما با یا حسین طلا شد

 

دل حزینم،هوایی ِ زیارت کرببلا شد
به غم نور عین تو،ما شدیم مبتلا آقا

دعا کن روزی ِ ما شه،اربعین کربلا آقا
گل زهرا حسین مولا...

 

مداحی شهادت حضرت علی, نوحه شهادت امام علی

اشعار شهادت حضرت علی (ع)

 

دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت

 

از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت

 

تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت

 

حیف شد، از آن­همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر­ مانده روی دست دخترت

 

کاش می­مردم نمی­دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت

 

خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت

 

شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت

 

با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد
الامان از کاروان دختر بی معجرت

 

می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت
علی اکبر لطیفیان

 

اشعار ویژه شبهای قدر, اشعار شهادت حضرت علی

اشعار ویژه شهادت حضرت علی (ع)

 

خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد

 

از خون او به دامن محراب، نقش بست
 بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد

 

شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
 حتی به غربتش جگر خون کباب شد

 

محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
 یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد

 

مویی که شد سفید زهجران فاطمه
 جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟

 

هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
 سهم تراب، خون سر بوتراب شد

 

فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد
 ای وای! چار رکن هدایت خراب شد

 

هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
 پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد

 

هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
 هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد

 

«میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است
 بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد
استاد سازگار

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 284 پنجشنبه 18 تیر 1394 نظرات (0)


اشعار شب قدر,شب قدر در شعر

شعر زیبای شب قدر

 

خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی

 

شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی     

  خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی

 

شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه        

دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی

 

روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان

 آه را تا ملکوتش برسانیم کمی

 

عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما  

بر سر عهد وفادار بمانیم کمی

 

پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا

  رمضان است به آتش بکشانیم کمی

 

نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان  

 بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی

 

بنشانیم نهالی به امید ثمری 

 چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی

 

و ارادت بنماییم و بگوییم " الغوث "

  ناله را تا به فلک باز رسانیم کمی

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 354 یکشنبه 14 تیر 1394 نظرات (0)


شعر درباره شب قدر, شب قدر

اشعار شب های قدر

 

 شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

 

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
 

خواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

 

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

 

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

 

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو
 محمدخلیل مذئب

 

اشعار شب های قدر, شبهای قدر

اشعار شب های قدر

 

ای که از صورت خونین تو غم ریخته است
با تماشای تو یکباره دلم ریخته است
 

چه به روز سر تو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر به هم ریخته است

 

دخترت کاش بمیرد که نبیند هرگز
خون فرق تو قدم پشت قدم ریخته است

مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تو با قامت خم ریخته است

 

کربلا زنده شده در نظرم می بینم
ترس دشمن که پس از صاحب علم ریخته است

 

تا که تاراج کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن به حرم ریخته است

 

فرق خونین تو را کاش نمی دیدم من
یادِ آن خون که از دست قلم ریخته است

 

اشعار شب های قدر, شبهای قدر

شعر درباره شب قدر

 

چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

 

برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم

 

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

 

تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم

 

دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

 

تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم

 

نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن
اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم

 

الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن
 ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم
علیرضاقزوه

 

شعر برای شب قدر, اس ام اس شبهای قدر

شعر برای شب قدر

 

خود را به خواب مي زني اي بنده تا به كي !؟
هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا به كی !؟

 

دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند

 

از حوض ِ نور،كي به رخت آب مي زني !؟
كي دست رد به سينه ي اين خواب مي زني !؟

 

اي بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
!کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن

 

بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زند
غير از خداي ِ خود به كسي رو نمي زند

 

عقلت مگر به شايد و بايد نمي رسد !؟
بارِ كجت به منزل و مقصد نمي رسد

 

تيشه نزن به ريشه ي خود بنده ي خدا
بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا

 

جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري !؟
بيچاره اي كه مثل پدر گول مي خوري

 

بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
باغ بهشت را به جو ِ ري فروختي !؟

 

ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده
لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده

 

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
آيا زمان توبه ي تو نيست!؟ گریه کن


شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
غيراز تو و خدا كه كسي نيست!توبه کن

 

شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
دستم به دامنت، مددي مرتضي علي

 

شبهاي قدر اشك تو را كوثري كند
زهرا براي شيعه ي خود مادري كند

 

جا مانده اي ز قافله، هيهات، گریه کن
امشب براي عمه ي سادات گريه كن

 

شايد خدا به حال ِ خرابت نظاره كرد
پرونده ي سياه تو را پاره پاره كرد

 

مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
وقتي نمانده است، اجل زود مي رسد

 

باید بری ! به فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش

 

شبهاي قبر، تيره تر از كرده هاي توست
مهتاب روشنش سفر كربلاي توست

 

بي نور عشق، قبر تو دلگير مي شود
امشب بگير تذكره را ، دير مي شود

 

ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
امشب به گريه دامن ارباب را بگير
وحيد قاسمي

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 405 سه شنبه 16 دی 1393 نظرات (0)

شعرهای عاشقانه, هما میر افشار

گلپونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها


من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم
وقت جدایی ها گذشته

باران اشکم روی گور دل چکیده


بر خاک سرد و تیره ای پیچیده شبنم
من دیده بر راه شما دادم که شاید
سر بر کشیده از خاکهای تیره ی غم

من مرغک افسرده بر شاخسارم

 

گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
می خواهم امشب تا سحرگاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم
گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت

 

گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی هم زبانی آتشم زد
گلپونه ها در باده ها مستی نمانده

 

وز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
هم درد دل شبها به جز فریاد من نیست
گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من

 

گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جدایی ها خدا را
سر برکشید از خاکهای تیره ی غم
گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم

 

ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستوهای ره گم کرده ی دشت
سوی دیار آشنایی ها بکوچید
با من بمانید با من بخوانید

 

شاید که هستی را زسرگیریم دوباره
آن شور مستی را زسرگیریم دوباره

فروشگاه اینترنتی 5040 بازدید : 295 دوشنبه 15 دی 1393 نظرات (0)


Asheghane SMS شعر عاشقانه غمگين

اس عاشقانه

 شعر عاشقانه غمگین  

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار

خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

Asheghane SMS شعر عاشقانه غمگين

اس عاشقانه

 شعر عاشقانه غمگین  

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار

خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت

همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

شعر عاشقانه غمگین  

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .

 شعر  عاشقانه غمگین 

جملات و مطالب عاشقانه غمگین خرداد ۹۲

فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای…

اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهای

خداحافظی را !!

شعر  عاشقانه غمگین 

تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنم

پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برای

خداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!

شعر  عاشقانه غمگین 

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

شعر  عاشقانه غمگین 

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

 شعر  عاشقانه غمگین 

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی / خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم / خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !

شعر  عاشقانه غمگین 

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

در سینه می تپید،

دلم بود…

نا مهربان.. خداحافظ

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3642
  • کل نظرات : 119
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 237
  • آی پی دیروز : 276
  • بازدید امروز : 744
  • باردید دیروز : 1,025
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 744
  • بازدید ماه : 14,679
  • بازدید سال : 137,765
  • بازدید کلی : 2,210,916