وداع با رمضان, اشعار وداع با ماه رمضان رفتی ای ماه خدا ماه جلی شعر زیبای وداع با ماه رمضان دارد بساط ماه خدا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید نزد طبیب حال دلم خوب می شود من تازه انس تازه گرفتم به نام تو دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من این بار من که ریخته در راه آخرش امشب که رفت وعده ما در محرم است آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا شعر زیبای وداع با ماه رمضان به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد. کنار نور تو رنگ سياه کم آورد زهير در قبل يک نگاه کم آورد. بدا بحال هر آنکس که کاه كم آورد زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد. همينکه رفت دم قتلگاه, کم آورد. دوباره بنده تو بين راه کم آورد اشعار وداع با ماه رمضان افسوس که ایام شریف رمضان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت بی قدری ما چون نشود فاش به عالم با قامت چون تیر در این معرکه آمد بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
ماه مهمانی حق ماه علی
مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور
مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه
با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا
همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی
همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه
می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس
اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام
می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما
اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد
بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام
تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
محمد مبشری
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود
دارد ز دست های گدا جمع می شود
زیباترین بهانه ما جمع می شود
اما چه زود حال و هوا جمع می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود
ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟
دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود
لحظه های لطف و صفا جمع می شود
دریای رحمت تو کجا جمع می شود
با رحمت امام رضا جمع می شود
در صحن ارک اهل عزا جمع می شود
در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود
مقابل جگر من که آه کم آورد.
به پيش هيچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل اين بارگاه کم آورد.
تمام شد رمضان, تازه ما شروع شديم
به شب نشينى عشاق ماه کم آورد
به بارگاه کريمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد.
شدم شبيه به "جون"غروب عاشورا
اگر نگاه کنى کم مياورم حتما
براى کوه گناهى به کاه راضى شد
خدا زياد کند بين توبه ها کم را
زمان توبه من هم نريخت گريه من
خودت بيا و بگو ياعلى بلندم کن
استاد علی اکبر لطیفیان
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت
وداع با رمضان, اشعار وداع با ماه رمضان رفتی ای ماه خدا ماه جلی شعر زیبای وداع با ماه رمضان دارد بساط ماه خدا جمع می شود آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید نزد طبیب حال دلم خوب می شود من تازه انس تازه گرفتم به نام تو دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من این بار من که ریخته در راه آخرش امشب که رفت وعده ما در محرم است آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا شعر زیبای وداع با ماه رمضان به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد. کنار نور تو رنگ سياه کم آورد زهير در قبل يک نگاه کم آورد. بدا بحال هر آنکس که کاه كم آورد زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد. همينکه رفت دم قتلگاه, کم آورد. دوباره بنده تو بين راه کم آورد اشعار وداع با ماه رمضان افسوس که ایام شریف رمضان رفت افسوس که سی پاره این ماه مبارک شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت بی قدری ما چون نشود فاش به عالم با قامت چون تیر در این معرکه آمد بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
ماه مهمانی حق ماه علی
مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور
مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه
با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا
همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی
همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه
می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس
اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام
می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما
اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد
بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام
تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
محمد مبشری
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود
دارد ز دست های گدا جمع می شود
زیباترین بهانه ما جمع می شود
اما چه زود حال و هوا جمع می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود
ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟
دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود
لحظه های لطف و صفا جمع می شود
دریای رحمت تو کجا جمع می شود
با رحمت امام رضا جمع می شود
در صحن ارک اهل عزا جمع می شود
در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود
مقابل جگر من که آه کم آورد.
به پيش هيچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل اين بارگاه کم آورد.
تمام شد رمضان, تازه ما شروع شديم
به شب نشينى عشاق ماه کم آورد
به بارگاه کريمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد.
شدم شبيه به "جون"غروب عاشورا
اگر نگاه کنى کم مياورم حتما
براى کوه گناهى به کاه راضى شد
خدا زياد کند بين توبه ها کم را
زمان توبه من هم نريخت گريه من
خودت بيا و بگو ياعلى بلندم کن
استاد علی اکبر لطیفیان
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت